#امیدی_به_بهار_نیست_پارت_67

بهار به خودش گفت:می روم بهتر از این است که توی خانه بنشینم و غصه بخورم کتی پولها را چه کرده و با گفتن می ایم دوید طرف اتاق خواب تا لباسش را بپوشد.دو سه روزی بود که امید اتومبیلش را از صافکاری گرفته بود.روزی که بهار اتومبیل را درست شده دید با خنده گفت:نشان نمی دهد زدم به دیوار ولی این صافکار ها و رنگ کارها معجزه می کنند.تا برسند به انجا بهار حرف زد و حرف زد.به کافی شاپ که رسیدند بهار گفت:با کتی اینجا امده بودم.

امید دستش را کشید و گفت:زیاد وراجی نکنی ها.

بهار نشنید چون همان موقع اتوبوسی بوق زنان از کنارشان گذشت.بهار دوستان امید را شناخت.هر کدام در کنار دختر جوان و بزک کرده ای نشسته بودند بهار فکر کرد:چه خبره این همه مالیدید به خودتان؟

دوستان امید که از زیبایی بهار لذت می بردند هر کدام سعی داشتند سر صحبت را با او باز کنند.یکی از دختر ها با امید حرف می زد یکی با ارنج به او سثلمه زد.به طرفش که برگشت جوان سبزه رویی را دید که ان شب می خواست به زور بهار را ببوسد.

-ببینم نظرت در مورد دوست دختر من چیه؟

رو به جوانی که اسمش پیام بود گفت:بد نیست قیافه اش هر چه باشد به قیافه تو می ارزد.

پیام اهسته گفت:همه دختر ها دارند بهت حسودی می کنند نگاه کن چطوری نگاهت می کنند.

-من که ندیدم با حسادت نگاهم کنند.

جوان دیگری که بچه ها کامی صدایش می زدند گفت:بهار تو چطوری با امید اشنا شدی؟

پیش لز بهار امید که رنگ به رنگ می شد شتابزده گفت:من و بهار در مهمانی با هم اشنا شدیم دو سالی هست که با هم دوستیم مگه نه بهار؟

بهار که علت دروغ گفتن امید را نمی دانست سر تکان داد و به ناچار حرفهای امید را تایید کرد.و افزود امید جان راست می گوید دو سال پیش در جشن تولد دوستم با هم اشنا شدیم.

-می شود تعریف کنی چه جوری اشنا شدید؟

بهار نگاهی به امید انداخت او متوجه سوال دوستش نشده بود بهار تاملی کرد و در حالیکه می دانست این تبحر را دارد که از خودش قصه سرایی کند لبخند شیرینی زد و گفت:بعد از اینکه کیک را تقسیم کردند امید بشقابش را برداشت و در حالیکه قدم می زد کیک می خورد م هنوز داشتم با دوستم می رقصیدم که نا گهان خوردم به امید هم لباس من کیکی شد هم لباس امید من کلی از دستش عصبانی شده بودم او هم همینطور.تا خواستیم به هم اعتراض کنیم زدیم زیر خنده اخه می دونید به نوک دماغ امید و پیشانی من یک تیکه کیک چسبیده بود همان اتفاق ساده باعث شد من و امید با هم دوست شویم.

romangram.com | @romangram_com