#نیش_پارت_64


حنانه هم می پنداشت “خدایا شکرت پول اجاره کردن خونه جور شد “

و پیروز توی دلش می گفت”کوفتم بهتون نمی دم چه برسه به سکه! ”

سر ِ تعیین مهریه کلی توی خانه جرو بحث داشت. نمی توانست به مادرش حالی کند حنانه، کسی که زورکی داشت همسرش می شد لیاقت ِ این چیزها را ندارد و بالاخره هم مادرش برنده شده بود.

بعد از محضر پوری شیرینی تعارف کرد و فرحناز وعده گرفت تا شبی به منزلشان بیایند اما شکوفه با سیاست خاص خودش پاسخ داد: . الان فصل خونه تکونیه ان شا... برای عید خدمت می رسیم!

حنانه خاموش و سر به زیر گوشه ای ایستاده بود که پیروز به جانبش رفت و پرسید: شما می ری خونه؟

و حنانه هل و دستپاچه جواب داد: نه می رم فروشگاه!

پیروز قاطعانه گفت: پس می رسونمت!

بعد از خداحافظی نمایشی امیر و شکوفه از حنانه، همراه با مادر شوهر و خواهرشوهرش سوار ماشین پیروز شد و به خودش کلی فحش داد که چرا نتوانسته او را بپیچاند. .

جلوی خانه، فرحناز به عقب چرخید و با مهربانی گفت: حنانه جان، مامان برو به کارت برس شب بیا شام پیش خودمون ... ها؟

حنانه نیازی ندید به پیروز نگاه کند می دانست که او از پیشنهاد مادرش ناراضیست برای همین مودبانه گفت: مرسی حالا یه وقت دیگه!

پوری رو به پیروز گفت: داداشی یه دیقه میشه پیاده بشی کارت دارم!


romangram.com | @romangram_com