#نیاز_پارت_142

ای وای ... هی من میگم نره این میگه بدوش ... همه جوره دست به هر عملی زدم جواب نداد این یکی دیگه باید کار خودش رو بکنه ...
باید شرمند ش کنم ...
- خب شما جایی ایستادین که من نمیتونم راحت برم حموم ...
بله ... همینه ..شرمنده شد ... لبخندی از روی شرم رو لبهاش اومد
- خب اینو از اول میگفتی ... من میرم تو اتاقت تو آماده شو ...
خدای من چرا این مدلیه آخه ... هر کار میکنم از رو نمیره ...
آخه اینجوری صحیح نیست ..اینجا ایرانه انگار شما با خیلی از مسایل آشنا نیستید ... اینجا ...
جلوتر میاد و بازوم رو تو دستش میگیره جدی تو چشمهام نگاه میکنه و میگه
-ببین خانوم کوچولو من قبل از اینکه بیام ایران با همه مسایلش آشنا شدم در ضمن من اونور موقعیت بهتر از اینجاشو داشتم و دست از پا خطا نکردم دیگه تو که جای خودتو داری برای خاطر جمعیت هم بگم که هیچ نقطه جذابیتی برام نداری..پس در امن و امانی ...
بی تربیت ..از خدات هم باشه ..فکر کرده خودش کیه ... به من میگه نقطه جذابیتی ندارم ..اصلا داشته باشم یا نداشته باشم به تو چه ...
اخمی کردم و بازوم رو از تو دستش کشیدم بیرون و گفتم ...
-من باید چی کار کنم که شما بیخیال من بشین ؟آقا جون من جشن بیا نیستم ... این رو به چه زبونی به شما بگم
- تو خونت بوی غذا میاد ... داشتی غذا میخوردی ؟
وای چه پر رو بحث رو عوض کرد ... چه خوب بوی غذا رو هم فهمید ... در برابر ابن همه پر رویی من هم باید پر رو میبودم
-بله اما مگه شما گذاشتید ...
-اوهوم ... الان برو بخور بعد برو دوشتو بگیر ببین من چه مهربونم ...
با تمسخر پوزخندی میزنه و منتظر عکس العملم میشه راهی نداشتم جز اینکه حد اقل این یکی رو رد کنم
-بله معلومه ... دیگه میلی ندارم ...
چشمهاش برق میزنه ... از شیطنت ... از قدرت زور گویی ...
-پس بیارش من بخورم ..خیلی گشنمه ...
چیزی برای خوردن نیست -
راهمو کج کردم که ازش دور بشم شاید دست بردار باشه ... که بازوم رو باز گرفت و نگاهم کرد و گفت
-اینجا هتل نیست که بخوای جسارت از خودت نشون بدی ... زود باش برو تو حموم تا باز رو اعصابم نرفتی ...
در توالت و حموم بسته بود به همین خاطر مجبور بود درها رو یکی یکی باز کنه تا بفهمه کدومشونه من بدبخت هم با بازوی گرفته شدم هی دنبالش کشونده میشدم ...

@romangram_com