#نقاب_من_پارت_80
طلبکارانه جواب داد :
_پس چي ؟بيام ببرمت خونه ئ دشمن
دوستم ؟! عمراً.
منم با دلخوري نگاهش کردم و گفتم :
_مرد حرف که ميزنه ،بايد رو حرفش بمونه
مگه مرد نيستي ،حرف زدي ،بايد پاش بموني.
باشه نبر ،خودم راه رو پيدا ميکنم و ميرم .
در حال پياده شدن بودم که قفل در ماشين
زده شد ،با صورتي برافروخته نگاهش کردم
و گفتم :
_براي چي در رو قفل کردي ديونه !
با دلخوري گفت :
_دو دقيقه ساکت باش ،خودم ميبرمت
خونه ي اون مرديکه ولي يادت باشه
حق نداري رو مردونگي من حرف بزني
فهميدي ؟
ديگر حرفي نزدم و اوهم چيزي نگفت
وقتي جلوي در خانه ي ساميار رسيديم
گفت :
_سونيا
_بله
طرز حرف زدنش بغض آلود بود گفت :
_نزار دنيل دوباره خورد بشه ،دوباره بشکنه
غرورش رو از دست بده ،دنيل اون آدم محکم
سابق نيست ،هر روز داره بدتر و عصبي تر
romangram.com | @romangram_com