#نقاب_من_پارت_78

بيخيال گفتم :

_حرف جديد بزن ،اينو که ميدونم .

چيزي نگفت ،فقط نگاهم کرد وبعد چند
لحظه گفت :

_خب ،حالا چي مي خواي؟
_قولي رو که دادي ،منو تا جايي بايد ببري ؟

کمي فکر کرد و گفت :

_باشه ،برو حياط،منم برم لباسم رو
عوض کنم ،ميام .

با خوشحالي جيغ زدم و سريع کفشهايم
را پوشيدم وگفتم :

_خيلي ماهي ،من رفتم تو حياط تو هم زودتر
بيا ،منتظرم نزاري ،زود بيا .

در حياط منتظرش ايستادم ،سنگ ها را
با پا شوت مي کردم و به اين طرف و
آن طرف پرت مي کردم ،جاناتان خيلي
خوش لباس و شيک و اتو کشيده ، رو به
من گفت :

_بريم ؟

بيني اش در سمت راست صورتش قرمز
قرمز بود پرسيدم :

_خوبي ؟

مسخره جواب داد :

_به لطف شما ،بهتر از اين نميشم !
_خوبه پس بريم .

romangram.com | @romangram_com