#نقاب_من_پارت_169

-اه ولم کن

هلش دادم و با بغضي اشکار گفتم:

-فقط اومده بودم بابت ماشين تشکر کنم و اين که شايد فکر کردم جونم برات مهمه

سوييچ رو نشونش دادم و پرت کردم روي مبل و گفتم:

-به هرحال معذرت ميخوام که اومدم ديگه طرفت نميام حتي براي صبحانه يا حتي سلام کردن

تو چشماش زل زدم چشماش داشت ميلرزيد اب دهنشو قورت داد قبل از اين که دهن باز کنه از اتاق رفتم بيرون و به سمت در خروجي بيمارستان رفتم
واقعا حرکت بدي بود خيلي دلم پر بود
عصبي به خودم غريدم:

- حالا من بدون ماشين و پول چه جوري برم خونه؟
-بيا من ميرسونمت

به پشت سرم نگاه کردم اقاي اريا زاد بود لبخند زورکي زدم و به شوخي گفتم:

-مثل اين که هم وطن بودن ما هم زياد خوب نيست

باتعجب گفت:

-چرا

مثل بچه هاي تخس گفتم:

-اخه من هرچي ميگم ميفهمي خوب

قهقهه بلندي سر داد و گفت:

-بيا سوار شو فسقلي ميرسونمت

با يه تاي بالا پريده ابرو دست به سينه گفتم:

-زيادي خودموني شديا

دوشي بالا انداخت و گفت:

romangram.com | @romangram_com