#نقاب_من_پارت_161


پوزخندي بي معني زدم و ادامه داد:

-اصلا بهم راه نميداد خيلي دلم ميخواست باهاش باشم اما اون عاشق يکي ديگه شده بود از دوستي اين دوتا حرسم ميگرفت

ازش پرسيدم:

-اسم همسرش چي بود؟
-دنيل،من اوم موقع حامله بودم ولي نه از دنيل

با تعجت گفتم:

-پس کي؟

پوزخندي زد و گفت:

-همه چيو که نميتونم الان بگم
-اوکي

کيک و قهوه رو خورديم با هم سوار ماشين شديم
سارا رو رسوندم خونش و خودمم به سمت خونه ساميار رفتم
****وارد خونه که شدم لورا روي پاهاي سامي خواب بود و سامي هم با عشق موهاشو نوازش ميکرد و گفتم:

-اوووو کبوتر هاي عاشق ...

ميون حرفم پريد و گفت:

-هيييييس کوري عشقم خوابه

ريز خنديدم و گفتم:

-خوب اقاي عاشقمن با شما حرف دارم بايد چيکار کنم؟

اروم سر لورا رو به مبل تکيه داد و گفت:

-صبر کن الان ميام

لورا رو اروم بغل کرد و به طبقه بالا که اتاق خوابشه برد

romangram.com | @romangram_com