#نقاب_من_پارت_158
سوار شديم و حرکت کرديم و گفتم:
-خوب کجا بريم؟
نگاهي به اطرافش کرد و گفت:
-بريم يه کافه
ادرس رو گفت و راه افتاديم حالا وقت اجراي نقشه بود و گفتم:
-راستي سارا ديشب اون مرد کي بود؟
نيم نگاهي انداخت و گفت:
-چه طور مگه؟
-اخه ديشب درباره تو با يکي به اسم جن سفيد حرف زدن فکر کردم دوست پسرته گفتم شايد اون اقا هم همون جن سفيده
با ترس برگشت سمتم و با داد گفت:
-کي در باره من و جن سفيد حرف زده؟
يه جا پارک کردم و دکمه بستن سقف ماشين رو زدم و نگاهش کردم و گفتم:
-سارا جا چيزي نيست که بخواي ازش بترسي چرا ترس
چشمکي زدم و گفتم:
-من راز دار خوبيم
اروم تر شد گفت:
-جن سفيد اسم مستعارشه کسي نديدتش غير از من ادم خطر ناکيه
کمر بند رو باز کردم و گفتم:
-حالت چرا دوس پسرت يه همچين ادم خطرناکيه لابد پيرم هست
بلند خنديد و گفت:
romangram.com | @romangram_com