#نقاب_من_پارت_155


-تاکيد ميکنم لورا هيچي به کارلوس و سارينا نميگي کلا به هيچ کي چيزي نگو

ترافيک کم شد و به طرف عمارت سامي حرکت کردم تا رسيديم

دستاي لورا گرفتم سرد سرد بود ميلرزيد و گفتم:

-هي دختر خوب خوبي؟

سرشو تکون داد و در اصلي عمارت رو يه خدمتکار باز کرد
سامي روي مبل نشسته بود و گفتم:

-سامي سرتو بالا کن واست سوپرايز دارم

همون جور که با اخم سرشو بلند ميکرد گفت:

-سونيا با من حرف نزن که....

با ديدن لورا ساکت موند و فقط نگاهش ميکرد

لورا هم دستش روي دهنش بود و با تعجب و خنده اشک شوق ميريخت
نزديک هم اومدن يه کم همو نگاه کردن و يه دفعه همو در اغوش کشيدن
سوتي کشيدم و خنديدم
اروم هم ديگه رو بوسيدن
يک دقيقه گذشت ول نکردن دو دقيقه گذشت ول نکردن
پنج دقيقه تمام عين کنه چسبيدن به هم و ميبوسيدن
با خنده گفتم:

-اي بابا دختر جوون و مجرد اينجا هستا انگار خيلي خوشمزه بود قشنگ چسبيد ول کنين ديگه مگه چسب ماليدي به جا رژ؟


با خنده منو نگاه کردن منم با لبخند گفتم:

-سامي اينم امانتي منه من ميرم اومدم نبينم خورده شده باشه

سامي با خنده گفت:

-برو بچه شيطوني نکن

romangram.com | @romangram_com