#نقاب_من_پارت_131

-سونيا

عصبي دستم را از دستش بيرون کشيدم و داد زدم:

-چيه؟چي ميخواي؟ تو که خيسي چشماي منو به خاکستر نگاه اون فروختي با اتيشي که زير خاکستر چشمات داشتي زندگيم رو به اتيش کشيدي، عشقم آتيش گرفت، نابود شدم، آدمي که لقبش بي احساسه، بعد يه سال اومدي که چي؟ ببيني من چي شدم؟اين جا حلوا خيرات نميکنن اقا اهورا الان اومدي که چي؟

يک سال قبل

با تکان هاي دست شديدي از خواب بيدار شدم سرم گنگ بود انگار مغزم هيچ فرماني صادر نميکرد
يک صداي دخترانه گفت:

-سونيا چته؟شناختي لورام؟

تازه مغزم شروع به فعاليت کرد و آرام گفتم:

-لورا؟
_درد دوساعته دارم صدات ميزنم
-ببخشيد سرم گنگ بود راستي.....

خميازه اي کشيدم و گفتم:

-تو اين چند روزه کجا بودين؟

کش و قوسي به بدنش داد و گفت:

-با سارينا رفته بوديم اسکي

راستش دلم گرفت با ناراحتي اشکار گفتم:

-مثلا به من ميگفتين چي ميشد؟جاتون رو تنگ ميکردم؟ ميگفتين هم نميومدم

دلخور سرم رو به جهت مخالف برگرداندم
جلوتر آمدو گفت:

-سونيا تو خودت ميدوني که من دلم ميخواست با ما بياي اما رئيس اجازه نداد که تو رو با خودمون ببريم
-سارينا کجاست؟
-رفته استراحت کنه خيلي خسته بود


romangram.com | @romangram_com