#منشی_مدیر_پارت_126
وارد خانه که شدم ديدم مامان نشسته و در فکر است.با تعجب نگاهش کردم.حتي متوجه حضور من نشده بود.
-مامان خانوم کجايي؟
با تعجب و کمي عصباني گفت:چرا اينطوري مياي تو خونه؟
-من که طوري نيومده بودم مثل هميشه با کليد در رو باز کردم ولي شما خيلي تو فکر بوديد و با نگاهي به ظرف ميوه گفتم:مهمون داشتيم؟
-برو لباست رو عوض کن بيا کارت دارم.
-چشم و به سرعت به اتاقم رفتم و پس از تعويض لباس کنار مامان نشستم و گفتم:بنده در خدمتتونم.
-مي دوني کي اينجا بود؟
-چه عرض کنم؟بوي ادکلن عموي خوش تيپ ام که نمياد.پس نمي دونم.خودتون بگيد.
-خانوم فرهنگ.
-با تعجب گفتم:خانوم فرهنگ؟
-بله همون خانوم فرهنگي که طبقه پنجم زندگي مي کنه شناختي؟
-بله مامان اقاي فرهنگ خب چيکار داشت؟
-هيچي همين طوري اومده بود احوالپرسي ولي تعجب مي کنم چطوري مادر اقاي فرهنگ اينقدر جوونه.
-مگر چند ساله بود؟
-اي يه هفت هشت سالي بزرگتر از من نشون مي داد ولي وقتي گفت پنجاه سالمه من از تعجب خشکم زد.
-واه چرا؟
romangram.com | @romangram_com