#میشا_دختر_خون_آشام_(جلد_یک)_پارت_52
من_چند وقت طول می کشه؟
هیرا_دقیقا یه سال
من_می خوام همه چیو بدونم
شروع کرد_خوناشام ها به سیر و صلیب مسیح چوبی و آب مقدس حساسیت دارن ولی یه چیزی هست که
باعث می شه جلوی این حساسیت ها رو گرفت درست مثل اون گردنبندی که تو گردنته و این انگشتری که تو دست منه
به انگشتر توی دستش خیره شدم..روی انگشتر هم مثل گردنبند من نقش های عجیب و غریب زیادی کشیده
شده بود..
من_این نقش ها چیه؟
هیرا_یه نوع حقه ی جادوگری..بیخیال اینا
سرمو تکون دادم و منتظر شدم..در برابر این مرد زیبا و ترسناک من لال شده بودم
هیرا_همونطور که می دونی خوناشام ها به آفتاب خیلی حساسن..به طوری که اگه دودیقه زیر آفتاب باشی
در جا آتیش می گیری و می میری
با تعجب گفتم:
من_مگه ما جاودانه نیستیم؟
لبخند محوی زد که تعجب کردم
هیرا_چرا..ولی بلاخره هر موجودی به هر طریقی کشته می شه و از این دنیا میره
راست می گفت.
هیرا_سرعت نور..امتحانش کردی..خوناشام ها بینایی و شنوایی فوق العاده قوی دارن..حتی گاهی وقتا
می تونی پشت سرت رو هم ببینی یا از خیلی دور صداها رو بشنوی..و اما یه نکته خیلی مهم
من_چی؟
با لحن خیلی جدی گفت:
هیرا_مراقب چوب ها باش..هر نوع چوبی...چوبها حکم اسلحه رو برای ما دارن
زدم زیر خنده و گفتم:
romangram.com | @romangram_com