#ملودی_زندگی_من_پارت_97
آروم به روژین گفتم:
- روژین پسرداییت کو؟
روژین با چند تا از آقایون که دور میزی نشسته بودن سلام کرد. پشت میز اصلی کسی ننشسته بود.
روژین به پسری جوون که به نظر میومد اونجا کار می کنه گفت:
- سلام آقا حمید. آقای زندی نیومدن؟
حمید: سلام خانوم، نه کار فوری براشون پیش اومد.
روژین: که اینطور. ملودی ببین چی میپسندی؟ برو یه نگاهی بکن.
رفتم سمت ماشینا و دور سالن یه چرخی زدم. ای جوونم پورشه سورمه ای. چه جیگریه؛ این رنگش خیلی خاص و شیکه.
رفتم پیش همون آقا حمید و گفتم:
- ببخشید شما مدلای پایین تر ندارین؟
پسر رفت سمت پله ها که به طبقه ی دوم راه پیدا می کرد و با دست اشاره کرد که برم بالا.
حمید: چرا، طبقه ی بالا هست. چه مدلی مد نظرتونه؟
- اومــم، ماشین جمع و جوری می خوام، 206.
رفتم بالا. واو! چقدر رنگای متفاوتی دارن! من تا حالا همچین رنگ هایی ندیده بودم؛ یعنی کاربرد زیادی نداشت.
- ببخشید شما رنگ ماشینا رو سفارشی میزنین؟
حمید: بله، آقای زندی تنوع رنگ رو دوست دارن. آقا خودمشون رنگا رو سفارش میدن.
سری به نشونه تایید تکون دادم.
- متوجه شدم، مرسی از اطلاعتون.
یه نگاه به ماشینا کردم. رنگای مختلفی از مزدا 3 و مگان و 206 بود؛ 206 نوک مدادیش شیک تره.
حمید: کدوم رو انتخاب کردین؟
- همین206. غروب پدرم میان تسویه می کنن.
حمید: باشه، مشکلی نیست.
romangram.com | @romangram_com