#ملودی_زندگی_من_پارت_63
بر اساس حروف الفبا: الف ... آرشام!
آخ جون پیداش کردم ...
" آرشام: پدر بزرگ کوروش کبیر، بسیار نیرومند. "
بسیار نیرومند؛ واقعا نیرومنده! اون چشماش آدمو مثل اهنربا جذب میکنه و طرف خودش میکشه.
چه اسم قشنگ و اصیلیم داشت! من عاشق اسمای اصیلم ... چشمامو مالیدم و خمیازه ای کشیدم. بالاخره خواب اومد سراغم.
لب تابو روی میز عسلی گذاشتم و پتو رو سرم کشیدم.
****
صبح با کمردرد شدید بلند شدم. رو کاناپه نشستم و کمرمو مالش دادم.
- آی مامان کمرم! عجب غلطی کردم اینجا خوابیدما.
مامان: خب دختر چرا اینجا خوابیدی؟ مگه اتاق نداری؟
صدای مامان بود که بالای سرم ایستاده بود.
مامان: اِی وای! تو هنوز لباساتو عوض نکردی؟ پاشو. پاشو برو دست و صورتتو بشور و لباساتو عوض کن. دانشگاهت دیر نشه.
مامان ما رو نگاه. به فکر دانشگاه منه. من فکر کردم الان میگه پاشو برو تا سرما نخوردی!
- سلام. دیشب خیلی خسته بودم. نایِ بالارفتن از پله ها رو نداشتم.
انگشتامو تو هم قفل کردم و جلو کشیدم. چشمم به جای خالی ملینا خورد. حتما آماده شده رفته دانشگاه.
- ملینام وضع منو داشت. ملینا رفت دانشگاه؟
مامان: آره، با بابات رفت. بلند شو بیا صبحانتو بخور.
- باشه. اول برم لباسام رو عوض کنم، بعد!
romangram.com | @romangram_com