#ملودی_زندگی_من_پارت_156
تصمیم گرفتم برم داخل؛ دستگیره رو فوری کشیدم پایین و پریدم تو اتاق.
- پـــــــخ .
از چیزی که دیدم دهنم باز موند و چشمام باباقوری شد.
این از کجا پیداش شد؟ پس رامبد کو؟ این چرا این شکلیه؟ من کجام؟ چرا اینجام اصلا؟ این چرا اینجا نشسته داره بر و بر نگاهم می کنه؟ چرا تعجب کرده؟
روی تخت نشسته بود و داشت با حوله کوچیکی که دور گردنش انداخته بود سرش و خشک می کرد. از تعجب چشماش در اومده بود و در یک ان ظاهرش تغییر کرد و اخم صورتشو پوشوند.
شلوار جین پوشیده بود؛ بالا تنه ش لخت بود و سینه های برجسته ش برق میزد. قطره آب از موهاش چکید رو سینه ش و سر خورد سمت نافش.
نه میتونستم تکون بخورم، نه میتونستم حرفی بزنم. چون شکه شده بودم سر جام خشکم زده بود. من با تعجب و شک زده بهش نگاه می کردم و اون با اخم غلیظی به من ...
صدای روژین اومد که گفت:
- فکر نکنم. رامبد اومده خونه اما من آرشام و ندیدم. باشه خبر میدم.
صدای روژین مشخص بود که داره از کنارم رد میشه.
روژین: ملودی تو چرا خشکت زده؟
جوابی نداشتم که بدم. انگار دهن و پاهام و چسب اوهو زده بودن.
روژین که دید جواب ندادم و تکون نخوردم راهی که رفته بود و برگشت. از روی صدای کفش پاشنه دارش که صدای تق تقش روی پارکت کشیده میشد متوجه شدم.
روژین: ملودی حالت خوبه؟ چرا جواب نمیدی؟ کجا رو نگاه می کنی؟
حالا روژین کنارم ایستاده بود. یه قدم اومد جلوتر و داخل اتاق و نگاه کرد.
روژین با تعجب گفت:
- آرشام؟ تو اینجا چیکار می کنی؟
دهن نیمه بازمو بستم و نگاهمو ازش دزدیدم و سرم و انداختم پایین.
- ببخشید.
فقط تونستم همین رو بگم. رو پاشنه پا چرخیدم و از اتاق بیرون اومدم؛ رفتم تو حیاط.
چشمامو بستم و نفسم و محکم دادم بیرون. این چه کاری بود کردم؟ چرا خنگ بازی درآوردم و در نزدم؟ اصلا از کجا پیداش شد؟! کی اومد که ما متوجه نشدیم؟
همش تصویر اون لحظه جلو چشمام میومد. اه چرا این جوری شدم؟ چرا هول شدم؟ چرا این تصویر لعنتی از جلو چشمام کنار نمیره؟! من احمق چرا در نزدم؟ اگه یه وقت لباس نداشت ... لعنت به خودم!
romangram.com | @romangram_com