#ملودی_زندگی_من_پارت_139
سرمو سمتش چرخوندم و چشمکی نثارش کردم.
- قربونت.
روژین: من خوشگل نیستم، معمولیم اما آرامیس هم صورتش قشنگه، هم چشمای قشنگ و خمارش جذابش کرده.
به روژین نگاه کردم و چپ چپ نگاهش کردم.
- کم چرت بگو!
شونه بالا انداخت و با پیراهنش ور رفت.
- جدی میگم. خداییش خیلی دوست داشتم صورت شماها رو منم داشتم.
با چشمای گرد شده نگاهش کردم. سرش پایین بود و حواسش بهم نبود. سرمو سمت آرامیس چرخوندم؛ اونم دست کمی از من نداشت و با حیرت و چشمای فندقی نظاره گرش بود.
خیلی آروم به سر روژین ضربه زدم و با دست چونشو بالا آوردم.
- ببینمت؟
سرشو بالا آورد. تو سیاهی چشماش زل زدم؛ چیز خاصی پیدا نکردم.
- دیوونه ای روژین؟ صورت به این ماهی داری، غصه ت چیه؟ همه که نباید مثل هم باشن وگرنه از هم خسته میشدن و تکراری! خیلیا به من میگن خوشگل نیستی اما جذابی. من اصلا قبول ندارم و فکر می کنم من واقعا معمولیم و زیبایی خاصی ندارم. باید ببینی طرف مقابلت کیه. نظرا متفاوته و هر کس یه چیز میگه. تو که نباید هرکی یه حرفی زد سریع بگی آره من اونم! متوجه میشی چی میگم؟
روژین نگاهم کرد و سرشو به علامت تایید تکون داد؛ مارمولک چشماش برق شیطنت داشت.
سرمو کمی به سمت آرامیس کج کردم و گفتم:
- مگه نه آرامیس؟
آرامیس تند تند سرشو تکون داد و گفت:
- اوهوم، ملودی راست میگه. منم همین نظر و در مورد خودم دارم. یکی بهم میگه قشنگی؛ یکی دیگه این نظر و نداره و میگه معمولیه.
- دقیقا همینطوریه.
کثافت چشماش بدجور از شیطنت چشمک میزد. یهو پقی زد زیر خنده؛ من این مارموز و میشناسم!
آرامیس با حیرت گفت:
- خوبی روژین؟ شِفتی؟ چرا الکی میخندی؟
دست رو شونه آرامیس گذاشتم و چشم رو هم گذاشتم.
romangram.com | @romangram_com