#من_یا_اون_پارت_40

ترنم کیفشو که باهاش زده بود تو سرم گذاشت کنار و گفت:

-حقته...تا دیگه تو باشی سه ساعت لفت ندی... عوضی از ساعت 8 و نیم اینجا وایسادم...

من: بیشور جای تشکرته؟

-بلا چه خوشگل شدی....

من: بودم...

-ایش... حالا اینارو ول کن متین رو دیدی؟

من: نه تمام مدت چشمامو بسته بودم...

-منظورم اینه که دیدی چقد خوشگل بود؟

من: آره...خوب بود.

-مرده شورتو ببرن که انقد بی ذوقی... حالا چی شد؟

تند تند همه چیزو براش تعریف کردم. وقتی تموم شد با خنده اومد یه چیزی بگه که گوشیم زنگ خورد. مامان بود. با تری جواب دادم:

-جانم مامان؟

مامان: تبسم جان... کجایید؟

-شرمنده مامان دیر شد... الان دم دریم...

romangram.com | @romangram_com