#من_یا_اون_پارت_38
من: تقریبا میشه گفت هر دوش... پیانو ساز خانوادگی مونه.... نسل به نسل حفظش کردیم. منم بهش علاقه دارم... تو چی؟
-منم اهل موسیقی هستم ولی از نوع سنتی ش. من سنتور میزنم...
با هیجان گفتم:
-واقعا؟ من عاشق سنتورم... فقط سنتور؟
متین: من با همه ی ساز ها یه آشنایی کوچیکی دارم ولی سنتور ساز اصلیمه...
خواستم بگم که من به غیر از پیانو دَف و گیتارم میزنم اما پشیمون شدم... اون تبسم بود که این سازا رو میزد... من الان ترنمم و فقط پیانو میزنم. داشتیم درباره ی موسیقی صحبت میکردیم که گوشیم زنگ خورد... به ساعت مچیم نگاه کردم... خدای من ساعت 10 بود...!! انقدر غرق صحبت شده بودم که زمان از دستم در رفته بود. ترنم بود. با استرس لبخندی زدم و جواب دادم:
-جانم مامان؟
ترنم: مامانو درد... مامان و زهرمار... جانم و مرض!! کثافت خشک شدم تو ماشین... کدوم گوری پاشدی رفتی؟ بیا دیگه 1 ساعته منتظرتم...
داشتم از خنده میترکیدم ولی جلوی خودم رو گرفتم و یه لبخند زدم و گفتم:
-متأسفم مامان جان... معذرت میخوام که نگران شدید... چشم زود میام. شما هم برو استراحت کن.... قربانت... خداحافظ!
گوشی رو قطع کردم و گذاشتم کنارم روی میز. متین گفت:
-مامانت چیزی از من میدونه؟
من: مامان من اصلا نسبت به این روابط حساس نیست ولی من چیزی بهش نگفتم... راستش دلم نمیخواد حرمت های بینمون شکسته بشه...
سری تکون داد و چیزی نگفت... دوباره گفتم:
romangram.com | @romangram_com