#من_یا_اون_پارت_36
و همزمان هم دو تا چیکه اشک ریخت روی گونه هام!! وای نازی من چقد راحت اشکم در میاداااا!! واجب شد برم یه تست بازیگری بدم!! یهو متین دستامو از روی میز گرفت و گفت:
-ترنم؟ داری گریه میکنی؟ متأسفم عزیزم... دلم نمیخواست ناراحتت کنم... من واقعا شرمنده ام...
با دستمال آروم دو تا قطره اشک رو پاک کردم و با خنده گفتم:
-نه بابا... اشکالی نداره تقصیر خودمه... راستی... یه سؤال بپرسم؟
متین: شما دو تا بپرس...
-شما ... یعنی تو که فوق لیسانس مهندسی مکانیک داری... چطوری انقدر خوب آدما رو میشناسی و درک میکنیشون؟
متین: راستش من علاقه ی زیادی به فلسفه و ادبیات فارسی و اینجور چیزا دارم... به خاطر همینم کتاب های زیادی در این باره میخونم. مخصوصا فلسفه... و روانشناسی و مشاوره و ...
-خیلی جالبه.... این خیلی خوبه. آفرین.
متین: ممنون. راستش اگه به خاطر خانواده م نبود روانشناسی میخوندم ولی چون اونا فقط یه بار ازم یه چیزی خواسته بودن نتونستم مخالفت کنم ولی دیدم میتونم اطلاعاتم رو بالا ببرم. این شد که مهندسی مکانیک خوندم و از طرفی هم روانشناسی و فلسفه رو دنبال کردم.
همون موقع گارسون منو ی غذا ها رو آورد و گذاشت روی میز. منم غذامو انتخاب کردم و متین هم همونو سفارش دد. در باره ی خودمون حرف زدیم تا اینکه غذا رو آوردن و مشغول شدیم. فهمیدم که متین پسر بزرگ خانواده س و یه برادر داره که 22 سالشه و اسمش هم رامتینه و پدر و مادرش هم هردو پزشک و مهندسن. مادر پزشک و پدر مهندس! خودشم که قرار بود مهندس بشه و منم دکت... نه نه ببخشید ترنمم دکتر! سعی کردم این حال عجیب رو از خودم دور کنم و لبخند بزنم. وقتی بهم گفت از خودت بگو یه لحظه مخم هنگ کرد! من الان باید از خودم بگم یا از ترنم؟ ولی مغزم فرمان داد که از ترنم . برای همینم شروع کردم:
-من ترنم امیری هستم. 18 سالمه و با مادرم تنها زندگی میکنم. خواهرم که ترکیه ست. پدرمم که وقتی 6 سالم بود بر اثر یه صانحه ی هوایی فوت کرد.
متین: چی میخونی؟
-اممم... من الان دارم برای کنکور میخونم.... منم مثل تو . مادرم میگه باید رشته ی پزشکی قبول بشم... اونم با رتبه ی دو رقمی و داخل تهران.
متین: رشته ی خوبیه... بهت میاد خانم دکتر باشی!
romangram.com | @romangram_com