#من_تو_او_دیگری_پارت_90

برانوش لبخند مسخره ای زد وگفت:فکر کنم بتونم یه نیم ساعت کارمو عقب بندازم...

سایه :پس بریم تو خونه ی تو؟؟؟

برانوش در را باز کرد وگفت:برو تو... من تو خونه ی خودم دسترسیم به همه چی راحت تره...!!! حتی پلیس و...

سایه اصلا نترسید... هیچ واکنشی هم که برانوش منتظربود نشان نداد.

با رد شدن از جلوی سرایدار وارد اسانسور شدند... به گزارش سایه اعتماد نداشت اما با نبودن افسانه ومرصاد و نگین ..اعتماد که نه... دلیلی برای ترسیدن از اعتماد کردن یا نکردن نداشت... کلا بعد از طلاقش زیادی رله شده بود...!!!

************************************************** *****

************************************************** *****

مثل انسان های مسخ و گیج در امتداد خیابان حرکت میکرد وفکر میکرد ...

خیلی در زندگی اش با درست ها برخورد نداشت...

دستش را روی لبهایش گذاشت... ارایشش نیمه پاک و بهم ریخته بود... با بوق زدن اتومبیلی... فقط بخاطر خستگی از پوشیدن کفش های سورمه ای پاشنه ده سانتی اش سوار شد!!!

پسر کچل بود... چهره ی گندی داشت... دستش را گرفت... و سوالهای مسخره ی همیشگی...

او فقط فکر دراوردن کفش هایش بود.... کمی انگشتانش را استراحت داد.

سرش را به پشتی صندلی نرم وراحت اتومبیل تکیه داد وفکر کرد درستی و غلطی را چطور باید تشخیص بدهد وقتی کل حضورش همه غلط بود؟!

نفسش را بیرون فرستاد...

گاهی ته رویاهایش داشتن کسی مثل برانوش بود...

گاهی سر رویاهایش داشتن کسی مثل برانوش بود...

گاهی تمام رویاهایش داشتن کسی مثل برانوش بود...

و همه ی بیشتر وقت ها داشتن کسی مثل برانوش بود که حالا داشت... اما نه در ته و سر و تمام رویا!!! در واقعیت... برانوش را داشت... حتی مثل برانوش هم نه... دقیقا خود برانوش را داشت... خود خود خودش را... انقدر جلو بود...انقدر نزدیک... انقدر دم دست... که میتوانست از لمس زیادی حضور او بی حد وحصر میتوانست تمام نداشته هایش را پر کند...

او باشد... تا برود جایی درس بخواند...

او باشد... تا هر روز از نگین مراقبت کند...

او باشد ... که از دندان درد جانش درنیاید...

او باشد... تا از خستگی کفش های پاشنه ده سانتی اش سوار اتومبیل نشود...

او باشد ... تا یک سیلی به صورتش بخواباند و بگوید درست این است...

او باشد... که باشد... که حاضر است خودش نباشد... ولی...

او باشد ... اصلا همه ی دنیا نباشد...!!!


romangram.com | @romangram_com