#من_تو_او_دیگری_پارت_81
ارمیتا:یه لطف از سرهمسایگی؟
برانوش: یه لطف از سر دوستی... و البته همسایگی!!!
ارمیتا: نیم ساعت دیگه صبرکنید من کمی کارهامو سامون بدم... ساعت تازه دوازدهه فکر نکنم هیچ رستورانی غذایی داشته باشه!!!
برانوش لبخند فاتحی زد وارمیتا ارام گفت:بخاطر این لطف و اعتمادتون ممنونم... دکتر برومند...
برانوش: توصیه میکنم از این حالت رسمی دربیایم... ما قراره دوست باشیم... چطوره؟ ارمیتا... اسمتون خاص وزیباست خوب هم ادا میشه... میتونم امیدوار باشم چنین حسی هم نسبت به اسم من دارید؟
ارمیتا:اگر معنی اسمتو... تصحیح کرد وگفت:اسمتو میدونستم بهتر میتونستم قضاوت کنم!
برانوش:یکی از شخصیت های شاهنامه است اسم یه سردار رومی در زمان شاپور ذوالاکتاف پادشاه ساسانی بوده! ارمیتا یعنی الهه ی ارامش؟؟؟
ارمیتا لبخند محوی زد و گفت: بیرون منتظر باشید... میام...
برانوش:می باشم!!!
با یک تماس به انبار طوری صحبت کرد که تا فردا یونیت های سفارشی برانوش حاضر شود.... کمی کارهایش را راس و ریس کرد وسپس...
وارد دستشویی شد و ابی به سر وصورتش پاشید... درحالی که مقنعه اش را دراورد ویک دور موهایش را باز کرد وبست دوباره مقنعه اش را سر کرد.
کرم ضد افتابش را تجدید کرد وکمی مرطوب کننده به دستهایش مالید... پرونده های روی میزش را جا به جا کرد و از اتاقش به پرستو اطلاع رسانی کرد که برانوش نه تنها نامزدش نیست بلکه باید به مظفری هم این مقوله را فکس کند ... چون درصنف انها بپیچد که مهندس ارمند نامزد کرده است ممکن است تمام موقعیت های بعدی اش را از دست بدهد. هرچند واژه ی مرد کاملا برای او تعریف شده بود اما نمیتوانست منکر این باشد که شاید روزی چنین حماقتی میکرد.... درواقع حماقت یعنی صد در صد از چیزی مطمئن بودن... !!!
گوشی موبایلش را برداشت... کیفش را مرتب روی شانه انداخت... و از اتاق خارج شد.
پرستو با تیز بینی نگاهشان میکرد...
ارمیتا محلش نگذاشت همراه برانوش از اسانسور پیاده شدند ... درحالی که ارمیتا عینکش را روی چشمش میگذاشت پرسید:ماشین اوردی؟
برانوش:خیر...
ارمیتا سری تکان داد وگفت:پس چند لحظه...
و به سمت پارکینگ رفت کمی داخل اتومبیلش رامرتب کرد وراه افتاد.مقابل برانوش توقف کرد و او هم سریع سوار شد.
درسکوت به ارامش رانندگی میکرد... برانوش دستش را لبه ی پنجره گذاشت و گفت:جایی مد نظرت هست؟
ارمیتا یک تای ابرویش را بالا داد وگفت:فکر کردم قراره ادرس بدی!
حتی الامکان از ضمیرتو استفاده نمیکرد ... اما ضمیر فعلهایش همه منشاشان از توبود!
برانوش دست به سینه نشست وبا لبخند خاصی گفت:من مهمونتم...!
چه تفاهم و وجه اشتراکی... او هم از تو به صورت م*س*تقیم استفاده نمیکرد...
ارمیتا راهنما زد و گفت: با غذای دریایی مشکلی نداری؟
برانوش:خیلی هم عالی...
romangram.com | @romangram_com