#لرد_سوداگران_پارت_95

_اوه چیشده زنش شدی پشتش در میای

_بحث این حرفا نیست چشمات و بستی دهنت و باز کردی هرچی که میخای میگی، کوری انقدر داره که مال منوتو رو نخواد پس بفهم چی میگی. دلیل نمیشه که بزور ازدواج کردی یا خانوادمون رو از دست دادیم، الان زندگی رو بخودمون زهر کنیم. واقع بین باش عزیز من

از در فاصله میگیرم ولی چشمام خیرست به در. بجای صدای این دو خواهر صدای دو آدم دیگه تو گوشم میپیچه

_رضا خواهش میکنم ازت واقع بین باش الان زندگی منوتو اینه باید باهاش بسازیم چرا انقدر طمع داری ،نگاه کن منو داری پسرت و دختری که تو راه داریم

_تو هیچی نمیفهمی همش خوشبینی و فکر میکنی زندگی به همین چیزاشه

_پس چی باید باشه

_خب معلومه پول و مقام

_خواهش میکنم رضا نکن مثل بابام نکن مارو تو آتیش طمعت میسوزونی

_بابات یه احمق بوده که نفهمیده من چرا تورو میخاستم و سر چی معامله کردم

_ساکت شو من تو رو انتخاب کردم چطور میتونی اینو بگی ازت انتظار.....

چشمام و با درد بستم وقتی صدای کمربند تاب خورده رو شنیدم ،آروم عقب گرد کردم و به سمت حیاط قدمهای آرومی برداشتم

سرم و رو به آسمون سیاه گرفتم. گرفته و ابری بود ،دستم و اوردم بالا و گذاشتم رو قلبم

سرد و خشک، به کندی میزد ،خیلی آروم .دلم میخواد یه شب رو بدون این درد زندگی کنم که قلبی ندارم اینکه احساسی ندارم و حتی نتونستم برای مادرم سوگواری کنم.درونمم یخ زده بود، چه انتظاری داشتم واقعا

نفس عمیقی میکشم ،وقتی حرفی نتیجه ای نداره چرا به خودم زحمت بدم.صدای گوشیم در اومد بازش کردم پیامکی با محتوای رمزی بود

برگشتم تو اتاقم و لباسم و عوض کردم و تغییر چهره کمی دادم ،کمربند سلاحای سردم و بستم.

سوار موتور شدم، چراغی زدم در پارکینگ باز شد و زدم بیرون. بی هدف تو اتوبان حرکت میکردم خلوت بود درست مثل ذهن و قلب من

با رد شدن از انتهای اتوبان و دیدن یه باغ بزرگ که صدای موزیک بلندی ازش میومد نگه داشتم . تلفنم و در اوردم و شماره امیر رو گرفتم

romangram.com | @romangram_com