#لرد_سوداگران_پارت_80
_محمود هزار بار حرفش رو زدیم اگر بهش کمک نمیکردم پرهام رو میکشتن و هزاران اگر دیگه مهمترش اطلاعاتی بود که رفت دست استاد سپید
انقدر با حرص اینارو گفتم که حس کردم الان کتفم خورد میشه دستم و رو شونم گذاشتم و چشمام و بستم
یزدان: مرداس باید بستری میموندی اخه چرا انقدر لجبازی
انقدر بلند داد زدم و خاستم خفه شن که حتی صدای نفس کشیدنشونم نمیومد، کمی رو مبل دراز کشیدم تا دردم کمتر بشه چند دقیقه همونطوری بودم ولی مگه میذاشتن تو حال خودم باشم
محمود: مرداس بلند شو یه چیزی بخوریم ببریم فرودگاه
واقعا به ما مسافرت نیومده ،سر میز که نشستم چشمم به همسر سرتیپ خورد که بهم خیره شده بود
_متاسفم
اشک تو چشماش حلقه زد ،آه عمیقی کشیدم هنوز کسی سر میز نیومده بود که محمود دوباره خطابم کرد
_مرداس میدونی که برای ما مهمه خواهش میکنم لفتش نده
_خودت باهاشون حرف زدی
_نه میدونی که قبول نمیکنن
_بهتره بکنن چون برا خودشون سخت میشه که بخان تو خونه 3تا مرد غریبه باشن
_ماهم امشب باهاتون برمیگردیم
_چه بهتر
با اومدن دخترا محمود سکوت کرد هر کسی به یه نحوی با غذاش بازی میکرد .بجز کشتن زمان، کار دیگه ای نمیکردیم کلافه بلند شدم از جام ،پرهام دنبالم اومد
_مرداس دراز بکش باید مسکنت و بزنم خیلی سرپا وایسادی دیگه
romangram.com | @romangram_com