#لرد_سوداگران_پارت_103

سرش و انداخته بود پایین. به لرزش زیاد سینی خیره شدم، خجالت این دختر و درک نمیکردم، برگشتم تو اتاق

_بیا تو

جلو آیینه وایسادم به حرکاتش زیر چشمی نگاه میکردم ،که به تمام اتاق نگاه میکرد سینی رو تخت گذاشت ،متنفرم از اینکار باید میگفتم رو تختی رو عوض کنه پرهام .خودشم نشست رو تخت و به کمدم که باز بود نگاه کرد

چشمام و با درد بستم من رو اون تخت حتی نمیشینم چه برسه بخوابم چیزی کوفت کنم

_این لباس کرمتون که خیلی خوش رنگ تره، چرا اون و نمیپوشید؟

خیلی دوست داشتم یکم بترسونمش ،کرکره تو کمد رو کنار زدم کاور حلوایی رنگی رو دراوردم ،سنگینی نگاه کنجکاوش رو حس میکردم

زیپ کاور رو کشیدم جلیقه ضد گلوله مشخص شد ،هینی که کشید باعث شد لبم کش بیاد

لباسم و دراوردم جلیقه رو روی رکابیم تنم کردم ،پیرهن قهوه ای روش پوشیدم، جلو آیینه وایسادم

چشمش خیره بهم بود ،برگشتم سمتش و خیره شدم تو چشماش ولی انگار ذهنش درگیر بود ،بشکنی زدم که سریع به خودش اومد و بلند شد و رفت بیرون

با پوزخند به بیرون رفتنش نگاه کردم احتمالا با دیدن زخما شوکه شده، هرکسی برای بار اول میدید همین حس رو داشت

وارد اتاق مخفیم شدم ،دستم رو میز شیشه ای گذاشتم، با صدای تقی از وسط دو نیم شد و صندوقچه ای اومد بیرون درش و باز کردم ،سکه های طلا که فقط مخصوص افراد گروهای قاچاقچی بود ، بهم چشمک میزدن .ده تاش و برداشتم و گذاشتم تو کیسه ای

مگنوم375 و دو تا کمری کوچیکم برداشتم با چندتا خشاب اضافه و مسلسل2000 ،کت کرم رنگم و تنم کردم و زدم بیرون

هنوز امین و پرهام تو پذیرایی بودن با دیدن من بلند شدن،امین خیره به مسلسل بود

پرهام : مرداس کجا میری؟

امین: مرداس کار خطرناک نکن ،بذار بفهمیم چه خبره بعد برو یه بلایی سر خودت بیار

_شما اینجایید که بفهمید منم میخام برم تا اخبار مهمی رو بگیرم

سوار ماشین شدم و به سمت بالاترین قسمت شهر تهران حرکت کردم ،ترافیک خیلی شدید بود و من نمیخاستم به شب بخوره اتفاقاتی که قراره براشون رقم بزنم

romangram.com | @romangram_com