#کینه_عشق_پارت_140
با خنده گفتم:عزیزم فراموش نکن که اونا پدر و مادر منم هستن...در ضمن من عاشق خونه باغم و از آپارتمان هم خوشم نمیاد....دلگیره.
لبخندی به روم زد و در حالیکه سرم رو می بوسیدگفت:باید با مامان اینا صحبت کنم.
وقتی موضوع توی خونه مطرح شد ساحل مثل بچه ها جیغی از سر خوشحالی کشید و مادرجون صورتم رو بوسید و گفت:قربون عروس...نه نه...قربون دختر خوشگلم برم که دلش نمیاد ما رو تنها بذاره...پدر جون هم از تصمیمون استقبال کرد و گفت:چون هم اتاق فریماه کوچیکه و هم اتاق سام...هر دو اتاق رو یکی می کنیم و یه سوئیت خوب از توش در میاریم...
سام دستش رو روی شونه ام گذاشت و فشار محکمی داد که آخم به هوا رفت و گفت:خانم خانما کجا تشریف داشتن؟؟
با خنده گفتم:هیچی همین جا...حالا اگه نمی خوای کتفم رو بشکنی دستت رو بردار...سام دوباره شونه ام رو فشار داد که دادم بلند شد...
مادرجون با اخم گفت:اِ..سامی جان این چه کاریه؟؟!...خوب دردش می گیره.
فنجون قهوه ام رو روی میز گذاشتم و گفتم:باشه سامی خان یادم می مونه....به حالت قهر بلند شدم و به اتاقم که حالا طبقه ی پایین بود رفتم....شال و مانتوم رو درآوردم و داشتم آویزونشون می کردم که سام وارد اتاق شد و گفت:ناراحت شدی؟
اخم کردم و جواب ندادم...سام با لبخند جلو اومد و بازوهام رو گرفت و من رو به سمت خودش برگردوند و گفت:فدای اون اخم خوردنیت بشم من...ببخشید.
بازوهام رو از دستش بیرون کشیدم و ازش دور شدم...پشت پنجره ایستادم که دستاش رو دور شکمم حلقه کرد و سرم رو بوسید و گفت:ببخشید دیگه...قهر نکن خانم خوشگله.
به سمتش برگشتم و با توپ پر گفتم:سام تو واقعا" نمی فهمی درد یعنی چی یا خودت رو به اون راه می زنی؟؟خوب وقتی می گم دردم می گیره چرا دوباره تکرار می کنی؟!
romangram.com | @romangram_com