#خیس_مثل_باران_پارت_48
__ نمیخوای همراهی کنی
_ آخه عرفان من...
دوباره مهر سکوت بروی لب هایش خورد، مهر سکوتی که عجیب بوی گناه میداد...نازنین نفهمید چیشد که دستشو برد لای موهای عرفانو ناخواسته باهاش همراه شد...
نفهمید 1 دیقه 1 ساعت 1 سال گذشت که عرفان بوسه ی کوتاهی بر روی گونه اش زد و با قدم های سریع و بلند رفت سمته درو از پشت قفلش کرد
نازنین_ عرفان میخوای چیکار کنی
__ همون کاری که باید بکنم
رنگ نازنین به وضوح پرید در حالی که تته پته میکرد گفت:
_ عرفان این جا...ای..ن جا نه...خواه...
دوباره مهره سکوتو....دوباره طعم گناه.... یه بوسه کوتاه...
نازنین_ عرفان اینجا نه تو رو خدا
__اینجا و اونجا نداره
آراد به ساعتش نگاه کرد با دیدن 3:15 دقیقه پوفه بلندی کشیدو رو به سهیل گفت:
_ برو اون عرفان و صدا کن کجا موندن پس
سهیل که از این وضع خیلی راضی بود و با غزل تقریبا اسمه بچه آیندشونم انتخاب کرده بودن با لبخند گفت:
__ چته بابا؛ بزار خوش باشن
و رو به گیسو ادامه داد
__شما چرا ساکتی؟
romangram.com | @romangram_com