#خیس_مثل_باران_پارت_20

_ زحمت نیست رحمته؛ من دارم میرم بفرمایید خواهش میکنم، راحت باشید

و به دنبال حرفش از خونه خارج شدو تو دلش گفت:

این دختر چه چشمایی داشت

غزل در حالی که ادای گیسو ومامانشو در میاورد گفت:

_ببخشید ببخشید......ول کنید بابا پسره ی زشتو پرروش کردید اصلا به اون چه که ما اینجاییم

_ گیسو: چقدرم خیره بود

_ آره داشت چشماتو در میاورد

ساعت 7:30 بود که همه حاضر و آماده با قیافه های رنگ پریده نشسته بودن ،

گیسو لباسای نازنینو به اصرار اون پوشیده بود چون اصلا قصد نداشت مانتوشو دراره، یه پیرهن سفید طرح دار با یه دامن سرمه ای چسبون بلند که یه چاک کوچیک پایینش میخورد،موهاشو هم فقط شونه کرده بود ریخته بود دورش هر چقدم که همه اصرار کردن اصلا آرایش نکرد و با پوشیدن صندلای سفید بحثو تموم کرد

_ غزل یه لباس یقه اسکی سفید پوشید با یه شلوار جین قهوه ای موهاشو اتو کردو دورش ریخت و یه خطه چشمه باریک پشته چشمش کشید و صندلای قهوه ایشم پاش کرد

_نازی یه پیرهن کوتاه سفید رنگ پوشید که تا پایین کمرش تنگ بود پایین کلوش با یه کمربنده طلایی روش که کمر باریکشو باریک تر نشون میداد موهاشو سشوار کرد دوره چشمشو سایه مشکی زد با یه رژه قرمزو کفش پاشنه 10 سانتی سفید کارش تموم شد

_ اما خاله مریم تصمیم گرفت با مانتو باشه یه مانتو مشکی بلند با شلوار جین آبی وشال سرمه ای و کیفو کفش قهوه ای دوره چشمشم یه خط چشم باریک کشید با رژه کالباسی تیره

ساعت8 همه با قدمایی سست به سمته باغ حرکت کردن...

تو راه همه با استرس به هم نگاه میکردن، نازنین دستاش رو فرمون میلرزید گیسو تو دلش صلوات میفرستادو....

دقیقا سره کوچه باغ بودن که نازنین تعادلشو از دست دادو از پشت به یه ماشین زد هر 4 نفر از ترس چشماشونو بسته بودن، آراد پشت فرمون منتظر بود تا یکی از اون 4 تا از ماشین پیاده شه، وقتی چشماشونو باز کردن از دیدن فراری زرد رنگ جلو روشون رنگشون پرید جالب تر اینجا بود که رانندم پیاده نمیشد، نازنین رو به گیسو گفت:

_ حالا چه غلطی کنم؟

_ خودم الان درستش میکنم و به دنبال حرفش از ماشین پیاده شد...

آراد با دیدن یه دختر ریز نقش با دامن بلند ومانتوی صورتی به سمتش میومد چشم تو آینه دوخت ولی بازم پیاده نشد، دختر به شیشه زد؛ آراد شیشرو داد پایین و با اخم همیشگیش زل زد تو چشمای دختر، گیسو خواست چیزی بگه که با دیدن پسر واقعا لال شد

_ یه پسر کاملا غربی، با موهای طلایی که سشوار کشیده بود با چشمایی به رنگ دریا..نه نه به رنگ آسمون بهتره، با بینی و دهان کوچیک متناسب تو چشماش خیره شده بود..

romangram.com | @romangram_com