#خانم_کوچیک_پارت_31
فری: خاک تو سرِ تو که یه ذره ظرافتِ دخترونه نداری.
-اگه من ظرافت نداشته باشم خیلی بهتر از توئه که به خواجه حرمسرا گفتی زکی.
بلند شد و موهامو گرفت تو چنگش: چی زر زر کردی؟
-من حرف زدم اون زر زر و تو کردی و ننه بابات مرتیکه کثافت!
سعی کردم موهامو از تو دستش بکشم بیرون اما برعکسِ جستش زورش زیاد بود لامصب. تو اون حالت هی فحشش میدادم اما مگه بیخیال
میشد؟.. آخرم مجبور شدم از سلاحهای دخترونه استفاده کنم و دستش و یه گازِ محکم گرفتم.
فری: هوی چته وحشی؟
دستشو از موهام کشید و شروع کرد به مالیدن دستش: دندونِ دراکولاس وحشی؟
-وحشی منم یا تو که موهامو ول نمی کنی؟
فری: خفه بابا.
-بابات اونورِ به سمتِ خودش بگو مرتیکه…
بلند شد که بازم بیاد و موهامو چنگ بگیره در حالی که به سمتِ حیاط میرفتم گفتم: خاک تو سرت که دعواهاتم عینِ این سوسولاس. سوسولِ
بدبخت.
خدا رو شکر دیگه تو حیاط نیومد دنبالم. یعنی میگن از هرچی که بدت میاد سرت میاد همینه ها. ما که از سوسول بودن بدمون میاد کلِ
اهالیِ منزل پتانسیلشو گرفتن. از جمله خودم!
ای وای من چرا همچین میشم چرا میلرزم؟ یه کم که به مغزِ واموندم فشار آوردم یادم افتاد گوشی و گذاشتم تو پیرهنم! یواش رفتم یه گوشه
romangram.com | @romangram_com