#جنگ_میان_هم_خون_پارت_61


"کاترین با بغض به من خیره شده بود و من هم با عصبانیت:

_ کاترین تا کی من باید بیام و با ارباب برای این‌که تورو ببخشه حرف بزنم؟ تا کی باید تعهد بدم؟

کاترین با سر به زیری و مظلومیت گفت:

_ نت، بچه‌ها مسخره می‌کنن.

با خشم غریدم:

_ آخه دختر خوب، وقتی کسی تورو اذیت و مسخره می‌کنه باید حتما بزنیش؟ اگه اتفاقی براشون می‌افتاد صد درصد اخراج می‌شدی.

با حرص سرش رو بالا آورد، با لجبازی گفت:

_ می‌خواستن مسخرم نکنن؛ مگه من نباید از خودم دفاع کنم؟

دستش رو گرفتم و کشیدم، توی چشم‌هاش خیره شدم و پرسیدم:

_ حالا واسه چی مسخره‌ات کردن که زدیشون؟

پشت چشمی نازک کرد و با حرص و خشم غرید:

_ بی‌تربیت ها می‌گن...


romangram.com | @romangram_com