#جادوگران_بی_هویت_(جلد_دوم)_پارت_105
قصر در سکوت کامل بود. گهگاهی از طبقه یا اتاقی صدای خنده ی ظریف الفی به بیرون پیچیده می شد.
با صدای موسیقی ارامشبخش قطره های اب که بر روی تنه ی چوبی الگادرو می خوردند.
در واقع الگادرو نوعی وسیله ی موسیقی چوبی به شکل ابشار بود که با جادوی الف ها پُر شده و صدای قطرات اب را به موسیقی تبدیل می کند است.
نفس عمیقی کشیدم و باقی پله کان را طی کردم.
بالاخره رسیدم به سالن عمومی قصر که درسکوت فرو رفته بود.
میزهای بزرگ از هرگونه میوه و شهدی فقط با وسیله ی جا شمعی های چوبی تزئین شده بودند.
توی این قصر همه چیز از چوب بود. بوکهارتی ها زیاد میلی به اهن ساخته شده ی کوتوله ها ندارند.
به ارامی از لای در قصر خارج شدم. دو نگهبان الف جوان بدون اینکه نگاهی به من بیندازند مشغول دیده بانی خود شدند.
لبخندی زدم و به سمت نشانی که الف پیر داد حرکت کردم.
بالاخره بعد از نیم ساعت پیاده روی بی صدا به محل مورد نظر رسیدم.
جنگل غرق در تاریکی و سکوت وحشت انگیز تراز همیشه.
صدای بشکن و بعد از ان نور کوچک ابی رنگ توجهم را به الف جلب کرد.
با لبخند غمناکی گفت: ملکه ی من امیدوار بودم از این تصمیم پشیمان بشوید.
romangram.com | @romangram_com