#اینجا_زنی_عاشقانه_میبارد_-_جلد_اول_پارت_54

- سلام

خشک و سرد؛ اما با تاخیر می‌گوید:

- سلام.

نامرد… نامرد…

- رادین هست؟

- چی کارش داری؟

- میخوام باهاش حرف بزنم.

- لزومی نداره.

اشکم سرازیر می‌شود:

- خودش می‌خواست باهام حرف بزنه…

- چی؟ خودش کی خواست که من خبر ندارم.

دیگر نمی‌توانم… وقتی صدای تو تارهای گوشم را نوازش می‌دهد احساسم هم قلقلک می‌خورد.

درمانده می‌گویم:

- چرا این‌جوری می‌کنی؟

عصبانی می‌شود:

- من؟ چه جوری می‌کنم؟ این سؤالو من باید از تو بپرسم.

- تو هیچ تعلق خاطری به من نداری.

- من به یه زن تعلق دارم، نه یه بچه!

- من نگرانت بودم.

- باید مثلِ آدم باهام حرف می‌زدی، نگار من آدمی نیستم که منت‌کشی کنم، خودتم میدونی

romangram.com | @romangram_com