#این_مرد_امشب_میمیرد_پارت_72
_ سلام خيلى خوشحالم ميبينمت
_ منم همينطور عزيز دلم
( عزيز دلم گفتنش بوى برادرى ميداد ، مهربان بود خالص بود)
با دستانش واژه بزرگ را نشان داد و با خنده گفت: كجاست؟
خنده ام گرفته بود
_ والا نميدونم نيومده
_ پس واسه همينه وقت كردى توى شركت بچرخى
_ خودش هم كه نيست اينقدر كار روى سرم ميريزه كه وقت سر خواروندن ندارم
_ يلدا راستى موهات خيلى قشنگه دوسشون دارم
( برعكس معين !!!)
_ آره من بايد كچل كنم كلا كه بيشتر وقتمو بزارم واسه شركت
بعد هر دو زديم دير خنده ، از خنده هاى ته دل فرشيد خنده من هم عميق ميشد انگار، اين خنديدن را دوست داشتم اما خيلى طول نكشيد كه هيبت معين خنده را روى لبم خشك كرد چشمان پف كرده اش غرق اخم بود سلام فرشيد را خيلى سرد پاسخ داد و روبه من گفت: من واسه هر هر كر كر اينجا به كسى پول نميدما كارتابل امروز با قهوه ام ٢ دقيقه ديگه رو ميزمه
باز تحقيرم كرد جلوى فرشيد خجالت كشيدم از اينكه ياد آور شد بنده بى چون و چرايش هستم شرمنده بودم فرشيد با مهربانى خداحافظى كرد چشمك بامزه اى زد
قهوه را آماده كردم و فايل پاور پوينت را همراه كارتابل به اتاقش بردم چشم هايش پف كرده بود معلوم بود بد يا كم خوابيده است ، نگاهم هم نكرد بينى ام كبود نبود و اين را متوجه نشد
_ رئيس اينم پاور پوينت
_ باشه
( اين همه زحمت كشيدم باز فقط ميگه باشه؟! عوضى گوشت تلخ)
romangram.com | @romangram_com