#این_مرد_امشب_میمیرد_پارت_61

_ اگه نشه فردا همه قرار دادمو باهات فسخ ميكنم اينو مطمئن باش



آن قدر جدى و محكم گفت كه مطمئن بودم اين كار را خواهد كرد ،

با شرمساررى از شركت خارج شدم وقتى از آسانسور پياده شدم تازه يادم افتاد اصل تِز جلسه را جا گزاشته ام اما آسانسور بالا رفته بود و بايد منتظر ميماندم

در اين حين صداى زن و مردى تمام توجه ام را از من گرفت

زن گريه ميكرد و نفرين ميكردمرد هم گاه التماس ميكرد و گاه عصبى فرياد ميزد

_ ولم كن مهرداد ولم كن تموم شد خودت خواستى تموم شه عوضى حالا اومدى كه چى

_ من نخواستم اون بابا و داداش قرمساقت بريدن و دوختن و مختو شستشو دادن

_ حرف دهنتو بفهم آشغال توى بدبخت پاپتى زن نيمخواستى ماشين مدل بالا و خونه آنچنانى ميخواستى كه از صدقه سر اسمم بهش رسيدى حالا ديگه چى مونده كه پا پى من ميشى

_ من زنمو ميخوام

_ زنم زنم نكن تموم شد نعش منم روى دوشت نميزارن

_ داغتو به دلشون ميزارم مهشيد اگه با من نياى

_ كثافت اون موقع كه روى تخت من با يك ه*ر*ز*ه خوابيدى فكر الانت ميبودى حالم ازت بهم ميخوره





مرد عصبى دستش را گرفت و پيچاند و صداى ناله زن جوان به هوا برخاست

_ ولم كن نامرد بى وجود

_ ميكشمت كه داداشت عزا داريتو كنه


romangram.com | @romangram_com