#این_مرد_امشب_میمیرد_پارت_58

( رگ مهربونيش گل كرده؟!)



_ چشممممم رئيس

و من هنوز نفهميدم در لحظه اى چه طور ليوان دمنوش داغ را بالا كشيد؟!! انگار براى شكمش به سد كرج يك كانال زده بود كه با وجود آنهمه خوردن نميتركيد!!!



اولين روز كارى بود كه زود به خانه برميگشتم ه*و*س كردم سر راه يكم خريد كنم هميشه برايم خريد لاك و لوازم آرايش لذت بخش ترين قسمت خريد بود لاك جيگرى ماتى كه دوست داشتم همراه رژ لب همان رنگ خريدم ، وقتش رسيده بود كه به زندگى عادى برگردم و يكم به خودم بها بدهم با افى تماس كردم دلم برايش تنگ شده بود وقتى گوشى را برداشت حس كردم صداى او هم ديگر غم ندارد شايد دوره نقاهت جدايى از آرمين را طى كرده بود ولى من هنوز هم گاهى سرگيجه شديد و لرزش داشتم

_ سلااام يلداى بى معرفت عوضى

_ سلام كپل خودم كى نعشتو جمع ميكنى بياى تهران بابا

_ اس دادم كه گفتم آخر هفته ميام بريم يكم دود خورى تهران بزرگ البته اگه نامدار جون جونيم مرخصى بده

_ اوهوك كى شد جون جونى

_ همون موقع ها كه تو رو به موت بودى اصلا من به عشق اين يارو اومدم آرمينو لو دادم

_ نكبت يعنى به خاطر من نبود؟!

_ خخخخ چرا بابا من وقتى فهميدم سريع اومدم پته اشو رو آب دادم اينا رو ولش كن از بچه ها چه خبر دانشگاه هفته ديگه شروع ميشه؟

_ از هيچ كس خبر ندارم سرم خيلى شلوغ بود دانشگاه هم دوهفته اى طول ميكشه اولش طق و لقه ديگه

_ بيست و هفتم يك مهمونى تپل دعوتم مياى

_ از بعد تولد نحست حالم از مهمونى به هم ميخوره

_ ايش تو بيا بابا حالت جا مياد قول قول




romangram.com | @romangram_com