#این_مرد_امشب_میمیرد_پارت_118
فرشید هراسان وارد سالن شد و فریاد زد:
- معین! معین! ناراحتی قلبی داره، عجله کن
و قبل از اینکه فرشید فریاد بزند معین به سمت سهیل که نقش بر زمین بود دویده بود. همه نگران به آن سو رفتیم، همهمه بدی در سالن پیچیده بود. جوان کبود شده گویا مرده بود واقعا وحشت کرده بودم معین در آنی پیراهن سهیل را پاره کرد و دستهایش را به صورت ضربدری روی قفسه سینه سهیل گذاشت و در حالی که بلند بلند میشمرد روی سینه اش ضربه وارد میکرد در همین بین فریاد زد:
- چاقو، یکی چاقو به من بده
همه مستأصل همدیگر را نگاه میکردند فرشید دوید که از بیرون سالن چاقو بیاورد ناگهان یاد تیزی که در بند ساعتم جا ساز بود افتادم (هدیه استاد رزمی کارم بود)
دكمه مخصوص ساعتم را زدم و با بیرون آمدن فلز سه سانتی دو سر تیز همه مبهوت من مانده بودند معین بی معطلی فلز را از ساعت جدا کرد پايين گردن سهیل دقیقا وسط سینه اش را شکاف کوچکی داد خون ل*خ*ته شده سیاهی از سوراخ خارج شد و کم کم رقیق و شفاف تر شد انگار نفس سهیل با این حرکت بالا آمد و به سختی نفسش را بالا داد و حال از دهانش هم خون می آمد، حال که به خود آمده بود قصد کرد سرش را بلند کند تا ببیند چه بر سرش گذشته است که معین مانعش شد و سرش را خواباند و گفت:
- تکون نخور پسر!
و بعد فریاد زد: - پس این آمبولانس چی شد؟
فرشید هم از بیرون سالن جواب داد:
- تو راهن میرسن دیگه کم کم
همه وحشت زده فقط خیره به هم مانده بودیم، صدای آژیر آمبولانس کمی معین را آرام کرد، وقتی دکتر اورژانس بالاسر سهیل رسید تمام قد به معین ادای احترام کرد معین هم خیلی سریع کیف دکتر را از او گرفت و باز کرد و خودش مشغول شد و آمپولی به رگ دست سهیل تزریق کرد و کمک کرد که درست روی بلانکارد بگذارنش در آخر هم کلی سفارش کرد و به دکتر و پرستارهای اورژانس دستور داد.
بعد از آن فاجعه همه نفس راحتی کشیدند معین هم که تمام صورتش غرق عرق بود رو به مربی سهیل گفت:
- تو شعور نداری که این جوون ناراحتی قلبی داره نباید این ورزشو انجام بده؟
مربی که سرش پایین بود فقط تند تند و پشت سر هم میگفت: - شرمنده ام، شرمنده ام...
جو که کمی آرامتر شد خودم را سریع به فرشید رساندم بیچاره رنگش مثل گچ سفید شده بود
- فرشید جان خوبی؟
- وای یلدا اگه امشب معین اینجا نبود چی میشد؟
romangram.com | @romangram_com