#این_مرد_امشب_میمیرد_پارت_102



_ خوب من اينجورى عادت دارم

_ يكى از سفته ها رو بهت پس ميدم

_ چرا؟!

_ به يك شرط

_ چه شرطى

_ سال ديگه اين موقع موهات بلند شده باشه اين شكلى نباشه

_ چرا؟!

_ شبيه اعضاى يكى از گروه هاى فراماسونيه اين مدل مو ، در شان كارمند من نيست

( باز هم ياد آور شد كه من فقط كارمندشم!!)

براى من مهم نبود من فقط بودنش را ميخواستم با همه تلخى ها و سردى هايش...



_ قبول رئيس





عمه آمد با هم صبحانه خورديم خوشحال بودم تا اينكه تلفن خانه زنگ خورد عمه جواب داد و گوشى را سمت معين گرفت:

_ آقا يك خانمى باهاتون كار دارن

( حتما ژاله است)


romangram.com | @romangram_com