#هیچکسان_(جلد_اول)_پارت_97
- دوازده و بیست دقیقه.بذارش زیر زغال ها.
سورن- بیا تو بذارش...شاید اگه من بذارم اثر نکنه.
- باشه.
نعل رو گذاشتم توی آتیش و با یه چوب زغال ها رو هُل دادم روش.بعد از چند ثانیه از دور صدای جیغ شنیدیم.حدس زدم یکی از همسایه ها بوده باشه.صدا خیلی خفیف بود.
- نعل رو بذاریم همین جا باشه یا وقتی سرد شد ببریمش؟!
سورن – اون یارو امیرمحمد که چیزی نگفت.لابد فرقی نداره...فعلا بذار همین جا باشه.بیا بریم خونه،با موهات کار دارم.
هیچ رقمه نمی شد از دست سورن فرار کرد.منم زیاد برام اهمیتی نداشت...اجازه دادم این دفه هم موهامو کوتاه کنه.حداقل بهتر از آرایشگاه محل مونه...همیشه موهامو کج و کوله می زنه!
این بار سورن جلو و وسط موهام رو یه خورده کوتاه کرد و همه ش رو بالا زد.اطرافش هم خورد زد...یه تیکه ی جلوی موهام رو هم مِش سورمه ای زد.فکر می کنم این دفه خیلی بهتر شده...
- آره...اینو بیشتر دوس دارم.سورمه ای قشنگ تره.
سورن – می خوای کُل موهاتو سرمه ای بزنم؟!
- نه دیگه.باز تو روت خندیدم؟! همین کافیه.
سورن – ولی عجب هلویی شدی! اصن فک نمی کردم
حرفشو سریع قطع کردم : فکر نمی کردی قیافه ی گُهم انقد خوشگل باشه...اون دفه هم همینو گفتی...کلا همیشه همینو می گی که به گندی که به موهام زدی ایراد نگیرم.
سورن – خیلی بی لیاقتی.همین مدل رو بیرون کمتر از سی تومن ازت نمی گیرن.
- ینی الان باید پول بدم؟!
سورن – نه.دستت درد نکنه.تو پول بده نیستی.فقط پاشو برو حموم چون حواسم پرت شد و کلی مو خورده ریخت توی لباست...اگه نری اذیت میشی.
romangram.com | @romangram_com