#هیچکسان_(جلد_اول)_پارت_86


مسعود – بلاخره یارو چی گفت؟

- یارو کیه؟

مسعود – دکتره دیگه!

- آهان.دارو نوشت.گفت خوب میشم.

سورن – پس چرا قیافه ت اینجوریه؟

- فکرم مشغول بود...گیر دادی ها!

سورن – بی خیال.اینارو چرا برداشتی اوردی؟

- دیگه لازم نیست،دیگه اتفاق خاصی نیفتاده که ازش فیلمبرداری کنم.

سورن – باشه،هر جور راحتی.راستی یه چیزی واسه ت دارم.

(سورن از روی عسلی کنارش یه جعبه رو برداشت و بهم داد)

- این چیه؟

سورن – موبایل.

- برای من گرفتی؟

سورن – مال توئه ولی من نگرفتم.

- ینی چی؟

سورن- اینو یه نفر به عنوان کادوی تولد بهم داد ولی موبایل من نو بود.گفتم بدمش به تو لااقل از شر اون موبایل زپرتی خلاص شی.

romangram.com | @romangram_com