#حجاب_من_پارت_97


سرمو بردم تو به جایگاه استاد نگاه کردم فهمیدم استاد نیست

یه عالمه دختر و پسر نشسته بودن و با باز شدن در برگشته بودن سمت ما

داشتم آب میشدم از خجالت

به زور و زحمت در حالی که سرمون پایین بود زیر اونهمه چشم رفتیم تو

دنبال جا گشتیم همه پر بودن

همینجور داشتم نگاه میکردم که یهو چشمم خورد به....

خودش بود

محمد بود داداش طاها

ابروهام بالا رفتن دیدم دوستش بهش یه چیزی گفت اونم سرشو برگردوند سمت من

ابروهای اونم بالا رفتن

یه لبخند اومد روی لبش و اروم سلام کرد منم با یه لبخند محجوب سرمو تکون دادم

چشمم افتاد به دوتا صندلیه خالی دقیقا کنار محمد بقیه ی جاهارم نگاه کردم هیچ جا خالی نبود فقط همون دوتا بودن

سرگردون به مریم نگاه کردم

_مریم فقط اونجا خالیه

romangram.com | @romangram_com