#حجاب_من_پارت_85


مریم_ اخه الان وقته مهمونی بود

_ چیکار کنم گفتم که یادم رفت

مریم_ خب پس زودتر برو خونه ببین دیگه

_ اوف حالا ببینم چیکار میکنیم کار نداری؟

مریم_ نه زینب دوباره یادت نره ها. من میدونمو تو ها

_ باشه خداحافظ

گوشیو قطع کردم مهلت ندادم خداحافظی کنه میدونستم ولش کنم تا فردا صبح میخواد بگه یادت نره یادت نره

دمغ شده بودم

بابا_ کی بود؟

_ مریم

بابا_ چی گفت مگه؟

_ یادم نبود امشب نتیجه ی کنکورو اعلام میکنن الان نمیدونم از کجا بفهمم

بابای طاها که کنار بابا نشسته بود حرفامو شنید_ خب دخترم اینکه ناراحتی نداره

رو کرد به پسرش محمد_ محمد جان زینب خانمو راهنمایی کن تو اتاقت کارشو انجام بده

romangram.com | @romangram_com