#حجاب_من_پارت_59


تقوی باتعجب_ چی؟ ولی اخه

_ ولی و اما و اگر نداره خواهشا تا ده دقیقه ی دیگه فرم رو میزم باشه

هنوز تو شُک بود ولی بلند شد_ چشم

منتظر بودم هرچه سریعتر اون برگرو بیاره ولی طبق معمول که آدم هروقت منتظره زمان زودتر بگذره! عقربه های ساعت اصلا از جاشون تکون نمیخوردن

به هر زور و زحمتی که بود 10 دقیقه رو دووم آوردم ولی تقوی هنوز نیومده بود دو دقیقه دیگه صبر کردم بازم نیومد

خیلی عصبی بودم زنگ زدم دفتر پرستاری

یه خانمی برداشت_ دفتر پرستاری بفرمایید

_ شمس هستم بگید خانم تقوی زودتر بیان اتاق من

خانمه_ چشم چشم آقای شمس

با عصبانیت گوشیو گذاشتم سر جاش

5 دقیقه ی بعد در زدن

باعصبانیت_ بفرمایید

تقوی_ ببخشید آقای شمس داشتم دنبالش میگشتم، برگرو گرفت سمتم _ بفرمایید

برگرو تقریبا از دستش کشیدم، یه نگاه کردم وقتی اسم زینب، شماره و آدرسو دیدم خیالم راحت شد_ ممنون میتونید برید

romangram.com | @romangram_com