#هستی_من_باش_پارت_108


ـ آهان. پس لطف کن از این به بعد که شب ها این جا می خوابی این کار و نکن، چون برای یه لحظه فکر کردم جن دیدم.

عصبانی شدم.

ـ عمه ات جنه.

ـ عمه ندارم.

ـ پس خودت جنی.

ـ چرا ناراحت می شی؟ خب خودت و بذار جای من. صبح از خواب پا می شی به جای یه پری خوشگل یکی رو می بینی که موهاش مثلِ این آنگولایی ها ریخته رو سرش و چشماشم از حدقه زده بیرون و خیره خیره داره تو رو نگاه می کنه. خب نمی ترسی؟

ـ به من می گی آنگولایی؟

ـ نه به عمه ام می گم.

ـ تو که عمه نداری؟

ـ حالا دارم.

ـ ببین اگه من انگولایی باشم تو و عمه ات....

واژه ای واسش پیدا نکردم. سامان با نیشخند گفت:

ـ من و عمه ام چی؟

ـ تو عمه ات میمونین.


romangram.com | @romangram_com