#هر_اشتباهی_عشق_نیست_پارت_87
نفسش نامنظم شد و محكم فوت كرد بيرون
- نمي دونم ولي الان نه...
دلم رو يه غم كهنه گرفت ولي به روم نياوردم نمي دونم غم تو چشمام رو ديد يا ...
گارسون غذا رو اورد كه ديدم مسير نگاه اني روي يه ميز زوم شد و عين يه فنر از جاش پريد
- علي آقا ؟!
يه لبخند شيطنت وار كه من كم مي ديدم ، نشست رو لباي غنچه ايش و رفت طرف ميز
بي توجه به من ... كلي ذوق تو چشاش ديدم كه مثه يه ميخ به سينم كوبيده مي شد ...
اين مرد كي بود ؟ به محض ديدن آني از جاش پا شد يه مرد قد بلند كه كم از برج ايفل نداشت...
با يه صورت تپل كه انگار تو رنگرزي سفيدش كردن و برق انداختنش ...
مرد و اينقدر خوش قيافه بايد زن ميشد ...
چرا اينقدر نزديكش رفت ؟
ايني كه جلوي من جانماز آب مي كشه يه قدمم كمتر با اين مرد فاصله داره
دستام رو مشت كردم و ناخوداگاه زدم روي ميز ...
romangram.com | @romangram_com