#هر_اشتباهی_عشق_نیست_پارت_72

- دهه دختره فضول آبجي اينقدر فضول نوبره والا

با لب آويزون بيرون رو نگاه كردم و خيلي لوس گفتم

- خيلي هم دلت بخواااااااااد

اوضاع رو مناسب ديدم و تمام قضيه قهرم رو واسه داداشي تعريف كردم و اون با اخم به همه حرفام گوش كرد ...


از استاد گفتم كه چطور نجاتم داد و اينكه كجا كار مي كنه و كل قضاياي بعدش ...


البته قبلش ازش قول گرفتم دعوا و داد و بيداد ممنوع باشه اونم قول مردونه داده بود...

اصرار كرد بريم به استاد سر بزنيم منم گفتم اي به چشم...


راش رو كج كرد طرف قاليشوئي به در پاساژ كه رسيديم ازمن خواست تو ماشين بشينم آدرس مغازه رو گرفت و رفت...

چي مي خواست بگه كه من نبايد مي بودم؟ آريا هميشه مرموزه ...


منم هميشه بايد تو خماري كاراش بايد بمونم يه يه ساعتي توي ماشين بودم ديگه داشت به مرحله چرت زدن مي رسيد كه آريا پيداش شد و با همون اخماي گره كرده نشست تو ماشين...

romangram.com | @romangram_com