#هر_دو_باختیم__پارت_9
ترانه- الهی قربون مامان سادم برم... بابا ترنم گفت از کاراش خوشش اومده.. یعنی از نقشه هاش..
مامانم اخم کم رنگی به ظاهرش نشوند و گفت: ترانه تو باز نمک پاشی بی خود کردی؟
پدرم- حالا بده نقشه هاشو ببینم.
مادرم- ای بابا... محسن تو خونه هم موندی کارو به همه چی ترجیح می دی ها... بابا بذار بره لباساشو در بیاره بعد.
نقشه ها رو دادم به بابام و رفتم لباسامو عوض کردم. وقتی از اتاقم اومدم بیرون بابام نقشه رو روی میز پهن کرده بود و داشت با دقت نقشه رو بررسی می کرد. رفتم کنارش گفتم: نظرتون چیه؟
سری تکون داد و بدون اینکه چشم از نقشه برداره گفت: عالیه!! این کار یه ادم بی تجربه نیست... طرف کجا کار می کرده؟
- شرکت تابش.
همون طور که انتظار داشتم بابام هم جا خورد و با چشمای باز گفت: اسمش چی بود؟
تازه با این سؤال بابام یادم افتاد من اصلا اسمشو نگاه نکردم!!
- نمی دونم... فرمش رو با خودم اورده بودم.. فکر کنم گذاشتمش تو کیفم.
پدرم- یعنی چی نمی دونی اسمش چیه؟
- خب دقت نکردم دیگه... الان می رم کاغذشو میارم.
دوباره برگشتم تو اتاقم و کاغذ رو از تو کیفم برداشتم و بدون این که بهش نگاهی بندازم برگشتم پیش پدرم و اونو دادم بهش.
romangram.com | @romangram_com