#هر_دو_باختیم__پارت_65
- اخه نداره عزیزم.. بالاخره یکی باید برش گردونه سر خونه و زندگیش یا نه؟
ببین گلم... عموم اینا از من خوان برش گردونم.. ولی من جدا کم اوردم!
" خر خودتی... حالا که کارش پیش من گیره شدم گلم.
" ای خدا اگه حال گیری از این تابش نبود عمرا با این دختره هم کلام می شدم.
" ای تابش محو شی از روی کرۀ زمین!
" نه نه... خدایا جوونه گناه داره! همین از تو شرکت من محو بشه کافیه!
نگاهم سر خورد روی ساعت دیواری قهوه ای رنگ اتاقم که با دکور کرم و قهوه ای اتاق هماهنگی داشت.
ساعت نزدیک دوازده بود. دیگه ممکن بود تابش پیدا بشه... خیلی جای ادا در اوردن نداشتم.
- باشه مهناز جان.. با این که می دونم دادن ادرس به تو از طرف من کار درستی نیست ولی مجبورم به خاطر کمک بهت این کارو بکنم.
برق زدن چماشو دیدم.. البته حقم داشت... مطمئنا الان تو دلش عروسیه.
" چی براش بهتر از این بود که تابشو تنها گیر بیاره؟!
از جام بلند شدم و رفتم سراغ کشوی فایلا. کشو درست کنار پنجره بود. نگاهم بیرون کشیده شد.
" اوه اوه چه به موقع از جام بلند شدما!
romangram.com | @romangram_com