#هر_دو_باختیم__پارت_41
- یالا.. من همیشه صبور نیستم آ!
" فقط صبر کن رادین تابش... آشی برات بپزم که روش یه وجب روغن باشه.
همۀ نفرتمو ریختم تو چشمام و گفتم: ببخشید رادین جان!
لبخند پیروز مدانه ای زد و خودشو عقب کشید. دست به سینه بهم خیره شد. می خواستم سرش داد و بیداد کنم و پرتش کنم بیرون ولی ترسیدم دوباره بخواد بیاد سراغم. مطمئنا قدرت اون به من غلبه می کرد.
بی حرف سرمو انداخته بودم پایین. بغض به گلوم چنگ انداخته بود. ولی بازم نمی خواستم جلوش کم بیارم و گریه کنم.
بالاخره بعد از چند دقیقه دست از خیره شدن به من کشید با لحنی که خیلی با چند دقیقه پیشش فرق کرده بود گفت: شب بخیر ترنم جان!
جواب من به این شب بخیر گفتن محترمانش فقط نگاهی پر از نفرت و کینه بود.
با حرص به خنده های بی وقفۀ ترانه نگاه می کردم. اخر سر تحملم تموم شد و با حرص کوبیدم رو پام و با عصبانیت گفتم: می شه تمومش کنی... داستان کمدی که تعریف نکردم برات هر هر می خندی... الان روده بر می شی می افتی رو دستم فدای سرم می شی.
میون خنده گفت: داستان کمدی انقدر خنده دار نیست که کار رادین خنده دار بوده.
- هوی... چه زودم پسر خاله شدی.. رادین چیه؟ همون یارو از سرشم زیاده..( با حرص بیشتر ) اصلا از فردا یابو صداش می زنم.
- ارامش خودتو حفظ کن خواهرم... اروم باش گلم... افرین.
- ترانه تو اصلا حالیت شد من بهت چی گفتم؟؟ اصلا فهمیدی می خواست چی کار کنه؟
- اره بابا فهمیدم... ولی خدایی خیلی خری ترنم... الان هر دختری آرزوشه رادین ببوسش اونوقت تو خودت با دستای خودت اونو پس زدی!!!
romangram.com | @romangram_com