#هر_دو_باختیم__پارت_37
پریدم وسط حرفشو گفتم: تقصیر شما نبود؟؟!! شما باید نامزدتون رو...
این بار اون پرید وسط حرفم و با تحکم گفت: اون نامزد من نیست!
- اما خودش گفت نامزد شماست!
- اون دختر همون مهنازه.. همون دختر عموم که بابام ازم می خواد باهاش ازدواج کنم.
" ااا.... ژس این
- حالا هر کی! لطفا بهش بفهمونید این جای جای ملاقات نیست!
- اگه اون قرار بود به حرف من گوش بده دست از سرم بر می داشت.
- این دیگه مشکل من نیست.. من تو این ساختمون ابرو دارم... اگه ایشون هر روز بخوان بیان این جا داد و بیداد راه بندازن برای من ابرویی نمی مونه.
هر دوتا دستاش رو روی میز گذاشت و تکیش رو داد به اونا: خانم بهروش من شما رو درک می کنم.. تمام سعیم رو هم می کنم دیگه این اتفاق تکرار نشه.
کمی خودمو گرفتم گفتم: به هر حال گفته باشم که اگر دفعۀ بعدی وجود داشته باشه شما هم اخراج می شید.
اخماشو کشید تو هم: این یعنی چی؟ تاوان زبون نفهم بودن اونو من باید بدم؟
خیلی ریلکس شونه ای بالا انداختم و گفتم: به قول خودتون اون که زبون نفهمه... پس من ترجیح می دم برای ارامش محیط کارم عامل این اغتشاش رو بیرون کنم.
با حرص از بین دندونای کلید شده گفت: منظورت منم؟
romangram.com | @romangram_com