#هم_قفس_پارت_13

_دیدی افشین خان؟دیدی گفتم؟پاشو پسر خوب وسایلت رو بردارو برو.

_ولی غزاله من .. من بهت عادت کردم,تکلیف دوستی مون چی می شه؟

غزاله _هر دوستی ,یه جایی و یه وقتی تموم می شه,مثل دوستی منو تو که از همین امروز تموم می شه,عهد نکردم که تا ابد با هم باشیم.

_ولی تو مال منی,نمی تونم حتی فکرش رو هم بکنم که با کس دیگه ای باشی.

غزاله صداش رو بلند کرد وگفت:

_مگه شوهر منی که داری برام تصمیم می گیری؟هر چی بود تموم شد.

_تو چطور می تونی این قدر راحت این حرفا رو بزنی؟

غزاله_خیلی راحت تر از اون چیزی که تو فکرش رو بکنی. حالا زود تر جل و پلاست رو جمع کن,مهمون دارم.

بلند شدم ,بازوهاش رو به حالت عصبی گرفتم وگفتم:

romangram.com | @romangram_com