#هم_قفس_پارت_11
بلند شدم و سوئیچ رو گرفتم جلوش و گفتم:
_بیا,اینم ماشین.ولی نمی تونی منو توی خونه حبس کنی.بذار محبتی رو که تو ازم دریغ کردی بیرون خونه پیدا کنم,تنهام بذار,از همه تون بدم می یاد.
پدر با خشم سیلی محکمی به صورتم زد و در به کوبید و رفت بیرون.وقتی پدر رفت یک لحظه پیش خودم فکر کردم که اصلا کار درستی نکردم ولی وقتی درد سیلی پدر رو روی پوستم احساس کردم با خودم گفتم حقش بود.
گستاخی که با پدرم کردم و سیلی محکمی که ازش خوردم کافی بود تا دیگه اون احترام ازبین ما کنار بره و من گستاخ تر و بی بند و بارتر بشم .درسته که دیگه ماشین نداشتم یا پول از پدرم نمی گرفتم ولی اون قدر پس انداز داشتم که چند ماهی کفاف خرجم رو بده ,کامی هم بود,با ماشین اون می رفتیم تفریح می کردیم,غافل از این که با خرج بالایی که برای خودم تراشیده بودم پولهام همون یکی دو ماه اول تموم شد. غزاله اصلا رعایت نمی کرد,یا این که می دونست میونه ام با پدرم خراب شده و نمی تونم ازش پول بگیرم همه اش به خرج من مهمونی می گرفت یا خرید می کرد و منو می برد رستوران.مصرفم هم زیاد تر شده بود,تقریبا روزی ده نخ می کشیدم.بعد از این که پول هام تموم شد چشم دوختم به کامی.شبها خیلی کم می رفتم خونه,اکثرا پیش کامی و غزاله بودم.دو سه ماه گذشت.رفتار غزاله با من روز به روز بدتر می شد,دیگه مثل سابق باهام گرم نبود.
غزاله_افشین من امشب مهمون دارم باید بری.
_برم حالت خوبه؟خب مهمونت می یاد دور همیم ,ایرادی داره؟
غزاله_تو نمیشناسیش ,بهتره بری,با من لج نکن.
_ولی ما دوستیم غزاله,همیشه و همه جا باهمیم,این مهمون کیه که من نباید بشناسمش؟
غزاله_دهنتو ببند خسته ام کردی,الان سه ماهه اسیر تو شدم,پا می شی میایی این جا که چی؟تاوان چی رو دارم پس می دم؟خرج خودم کم بود ,خرج تو هم اومده روش.
romangram.com | @romangram_com